بسمه تعالی
سالکِ الی الله در حرکت عبودیِ خود باید به عینه بیابد که هر توفیقی ، هر جذبی و هر عنایت و توجهی که به او می شود از جانب حضرت معبود است و این ادراک میباید به صورت حالِ غالب ، وجود او را سیطره کند بطوری که به شهود و عیان در هر لحظه همهی افعالِ خیر و توفیقات را از خدا ببیند.
اینکه در مرحلهی عقیده ، معتقد باشیم که هر توفیقی از خداست،در حد خود خوب است ولی آنچه سالک را پیش می برد حالِ فقری است که متصل با خدای متعال دارد.
آنچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :” الفقر فخری” وعرفا نیز به آن سلطنتِ فقر می گویند در واقع از شهودی سرچشمه می گیرد که سالک الی الله در ورای هر فعلِ خوبی حضرت حق را به عیان می یابد و این، اصلِ معنایِ توحید خدای متعال است در مقام فعل.
در مباحث گذشته به لطمات شرک خفی در عبودیت اشاراتی داشتیم در این مجال نیز گوشه هایی از مانعیّت و لطمات این مرحله از شرک را در حرکت عبودی در رابطه با توحید فعلی توضیح می دهیم .
اگر با سعی و تلاش و با دعا و تضرع، عنایات و توفیقاتی برایمان پیش آمد باید مراقب خطورات قلبی باشیم زیرا خطورات قلبی در مراحل سلوک جزء اعمال محسوب میشود و نقش مهمی در مانعیت از حرکتِ عبودی دارد.
مثلا اگر به دل و ذهن بندهی خدا خطور کند که من جزء دستهی خوبان و در سِلک سالکین الی الله قرار گرفتهام ،اگر دقت کند خواهد یافت که این خطورات حال و توفیقات را ازاو میگیرد. زیرا علی رغم عقیده اش به توحید فعلی و اصل و منشاء دانستن هر فعل خوب از ذات مقدس حق، (خود) را و فعل و عبادتِ (خود) را در میان دیده است.
انسان مادامی که خودش را دائما با حالت مراقبه به خدا نسپرده، از چنین لغزشهایی که همان خطورات قلبیِ ذکر شده است، لطمهها میخورد. چنین کسی به اقتضای شرکِ خفی که هنوز گرفتارش میباشد وقتی خود را در میان و صاحب فعلِ خوب میبیند، احوالات معنوی و توفیقاتش دستخوش تحول میگردد زیرا همین که به قلبش خطور کرد، که این من هستم که هواهای نفسانی را ترک کردم و در راه خدا مجاهدت نمودم و….، آنچه بنظرش آمده خلاف توحید فعلی ست و از سمت خدای متعال روی این واردات قلبی او حساب میشود. (انَّ اللهَ لا یغفرُ أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک )
سالک الی الله همین که خطا کرد و خود را و سعی و تلاش خود را موثر دید آن حال و توفیقات را ازدست می دهد و باز باید شروع کند به مجاهدت تا دوباره به او عنایتی شود ولی کرارا بسوی شرک و خودبینی میلغزد چون ربوبیت را شاهد و ناظر نیست.
لطمهی این نحوه از شرک از همهی لطمات در سیر الی الله بالاتر است. برای اینکه آثار سوء این نوع خطوراتِ شرکآمیز کم بشود انسان باید با تضرع به درگاه الهی زیاد دعا بکند که خدایا مرا به جهالتم مؤاخذه نفرما ، (اللهم لا تواخذنی بجهلی) یعنی در محضر خدای متعال اعتراف کند که حقیقت این است که هر خیر از توست اما من چون جاهلم ، می لغزم و اثر را از خود و از این و آن میبینم.
اگر انسان بخواهد ازین مرحله از شرک به کلی تطهیر شود باید طوری مراقب خود باشد که با وجود سعی و تلاشِ مجاهدانه و پیگیر و دعا و تضرعِ دائم برای جلب رحمت، وقتی از این خطورات که (خود) را به میان می آورد درقلب او پیش آمد فورا نادم و پشیمان شود و در درون و باطن، استغفار نماید.
به قطعاتی از ادعیه ی مأثوره از حضرات معصومین در این رابطه اشاره میکنیم
در دعای صباح از امیرالمومنین صلوات الله علیه میخوانیم (و افتح اللهم لنا مصاریع الصباح بمفاتیح الرحمه و الصلاح) آن حضرت در مقام دعا عرض می دارد که خدایا مرا به آن افضل خلعتهای هدایت، ملبس بفرما.
عبد، در اول صبح که میخواهد دعا بکند باید با تضرع از خدا بخواهد که او را موفق کند زیرا این ربوبیت است که انسان را مجذوب نموده و به عبادت و بندگی می کشاند.
در اینجا به حقیقتی بسیار دقیق اشاره میکنیم که جان مسئله در جذبات ربوبی و به عبودیت کشاندن سالک، این است که خدای متعال خود از خود یاد میکند. (انت الذاکر قبل الذاکرین یعنی تو خود را یاد میکنی قبل از اینکه یاد کننده ها و عبادت کننده ها تو را یاد کنند)
در فراز بعدی از دعای صباح میفرماید (و اغرس اللهم بعظمتک فی شرب جنانی ینابیع الخشوع) ، یعنی خدایا با آن اسم عظیمت دموع و قطرات اشک را از چشم من به لحاظ خوف و خشیت در برابر هیبتت به جریان بینداز. در اینجا آن حضرت اشک از خوف خدا را هم از خود خدای متعال طلب می کند.
در دو فراز بعد اینگونه اذعان می فرماید: (الهی ان لم تبتدئنی الرحمه منک بحسن التوفیق فمن السالک بی الیک فی واضح الطریق) که پرودگارا اگر جنابت نخواهد چه کسی میتواند روی به سوی تو بیاورد اگر چه راه بسیارهم روشن باشد.
اینگونه نیست که ما فکر کنیم چون راه روشن است شروع میکنیم و سعی مینماییم و بعد هم
بسوی قرب حق حرکت میکنیم، زیرا حضرت حق باید ما را جذب کند که بتوانیم در این طریق قدم گذاشته و پیش برویم. آنحضرت در ادامه می فرماید که خدایا اگر مرا به خودم واگذار کنی به دام شیطان و نفس میافتم و اگر من را مخذول کنی چه کسی میتواند مرا نجات دهد. (و ان خذلنی نصرک عند محاسبه النفس و الشیطان فقد وکلنی خذلانک الى حیث النصب و الحرمان)
همچنین در دعای کمیل از آن حضرت میخوانیم ،( اسئلک بجودک أن تدنینی من قربک و أن توزعنی شکرک و أن تلهمنی ذکرک ) خدایا این احسان را در حق من بفرما و مرا به خود نزدیک بنما.
آیا احسان بالاتر از این است که خدا انسان را به خود نزدیک کند؟ نزدیک شدن به خدا و عبادت او و به سوی او حرکت کردن همه وهمه از خود خدای متعال است.
باز در فرازی از دعای کمیل از زبان مبارک آن حضرت صلوات الله علیه میخوانیم (یارب یارب یارب اسئلک بحقک و قدسک و اعظم صفاتک و اسمائک ان تجعل اوقاتی من الیل و النهار بذکرک معموره و بخدمتک موصوله و اعمالی عندک مقبوله حتى تکون اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا ) آن حضرت به خدای متعال عرضه می دارد که معبودا اینکه همهی اعمال و اوراد من یک ورد واحد بشود که همان جناب توست، منوط به خواست تو میباشد.
اگر انسان موفق شود در مقام عمل فقط خدا را اراده کند وهمه اعمالش جز برای قرب و کسب رضای او نباشد، توفیقی است که خودِ خدا باید به انسان عنایت فرماید و وقتی انسان به آن مرحله رسید که توفیق بندگی و ذکر و انقطاع را از خدا دانست و این به صورت یک حال غالب در وجودش حاکم شد و دیگر خطورات ِ قلبی (خودِ) او را به عنوان موثر به میان نیاورد، در آن مرحله است که به توحید فعلی موفق گشته واین موفقیت حاصل نمیشود جز با شهود ربوبیتِ حضرت ربّ که در منزلتهای عبودی بسیار بالا قابل ادراک است.
در کتاب آداب النفس از عارفی در این زمینه مطلبی گفته که آوردنش در این مقال خالی از لطف نیست او میگوید (اهل المعرفه ثلاثه) اهل معرفت سه دسته هستند( قوم قالوا انا )یکدسته میگویند من (و قوم قالوا هو) دسته دوم می گویند( او )یعنی (خدا) ، (و قوم خرسوا فلم یقدروا ان یقولو شیئا) و یکدسته هم لال شدند و نتوانستند چیزی بگویند( و هم افضل الثلاثه )و این دسته سوم از آن دو دسته دیگر بافضیلت ترند دسته اول گفت من ، دسته دوم گفت او، ولی دسته سوم نمیتواند بگوید زیرا اینکه انسان بگوید (فقط او) همین را هم باید خدا بخواهد.
باسلام وتشکرفراوان.
ارخداوندحفظ ویاری شما بزرگواروگرامی را خواستاریم.
مطلب شیرین برجان مینشیندولذت بخش است.
ازخداتوفیق وطاعت برآن را طلب میکنیم.
التماس دعا.
سلام، میشه لطفا زودتر به روزرسانی کنید،ممنونم