بسمه تعالی
شرک همانطور که برای عمومِ انسانها در مراتبِ مختلف مهلک است، برای سالک نیز از مهلکات اعظم است. این مهلکِ خطرناک در هر مرتبه از سلوکِ الی الله بنحوی بروز میکند و هر چه انسان از لحاظ مرتبهی عبودیت بالاتر برود نحوهی ظهور شرک دقیقتر میشود.یعنی در مراتب اولیه سلوک به نحوی ودر اواسط آن هم به انحاء دیگر ودقیقتر بروز میکند. در نهایاتِسلوک است که انسان از این مهلکه خلاص میشود.
بطور کلی شرک برای آدمی دامنگیر است و به هراندازه که انسان به شرک مبتلا باشد به همان اندازه در سلوک لطمه میخورد و از ادامه راه باز میماند وبلکه باعث سقوط نیز میشود.
در پست قبلی به دوقسم کلّیِ شرک جلی وخفی اشاره کردیم وگفتیم که مومنین به شرک جلی مبتلا نیستند یعنی موجودی را غیر از خدای متعال پرستش وعبادت نمیکنند
وتوضیحی نیز درباره شرک خفی که دارای مراتب واشکال مختلف است، دادیم.
در یک تعریف کلی اگر انسان دربارهی موجودی در نظام وجود، معتقد باشدکه آن موجود استقلال در تأثیر دارد ومنشأ اثر است ولی به آن عبادت نکند بلکه از آن موجود در مقابلِ آنچه که خدا از انسان میخواهد اطاعت بکند، این معنای شرک خفیست.
مرحلهی دقیقترِ شرک خفی،اینست که انسان در این مرتبه از شرک، یک تبعیّتی از غیر خدا دارد ولی این غیر، (خودِ) او است، یعنی دربرابر ذات مقدّس حق تبعیّت از خواستهی نفس خود میکند وآنچه نفس امر میکند از او اطاعت میکند. این هم مرتبه دیگری از شرک خفی است. در این مرحله از شرک خفی آنچه مُطاع قرار گرفته است در برابر مُطاعی که باید مُطاعِ واقعی باشد که حضرت حق است، عبارت است از خود انسان.
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
بقول سعدی اگر خودِ انسان برای خود صنم(بُت) باشد این مرتبه از آن مراحل خطرناک شرک خفیست.
نظر قرآن این است که مخالفت در اوامر و نواهیِ خدا با تبعیت کردن از نفسانیات، همان عبادت نفس است. یعنی خدای متعال کسی را که از نفس خود اطاعت میکند، پرستشکننده نفس خود میداند و میفرماید که این آدم خود، معبودِ خود است. تعبیرات قرآن تندتر و حادتراست از آنچه مادربارهی تبعیت از نفس میدانیم و واقعیت همان است که قرآن بیان میکند.
اگر خوب بخواهیم بدانیم که ما به چه صورت به این شرک مبتلا هستیم واینکه بت ما خود ما است و اصلاً آیا ما در مقام عبودیّت موحّد هستیم یا نه،باید در این آیات شریفه دقت کنیم
حقتعالی در آیه ۴۳ از سورهی فرقان میفرماید «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» آیا میبینید آن کسی را که اِله او یعنی معبود او هوایِ نفسِ اوست؟ یعنی این انسان را میبینی که به هوای نفس خود پرستش میکند ؟ بعد خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید «اَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً» آیا تو میخواهی دربارهی اینها وکالت بکنی؟
لحن آیه اینطور نشان میدهد که معلوم است وضع چنین انسانی چطور است آیا میخواهی کسی را که (خودِ ) او صنمِ خود است، نجات بدهی؟ واقعیت اینست که نجات برای او مادامی که در این گمراهی است، ممکن نیست.
ونیز در آیهی ۲۳ از سورهی جاثیه آیهی دوم که گفتم «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»
آیا میبینی آن کسی که «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» هوایِ او اِله او است( معبوداوست)؟ «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ» و خدا اورا با وجود علم وروشنایی به گمراهی انداخته است. یعنی خدا اینطور انسان را چون تبعیّت از صنمِ نفس خود میکند با وجود اینکه بروشنی معلوم است که معبود فقط خداست، اینگونه به ضلالت انداخته است که «وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» به لحاظ همین شرک و خودپرستی، خدا به سمع وبه قلب او مُهر زده است. «وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَهً» بر چشم او پرده انداخته است. «فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ» چه کسی است که این انسان را غیر از خدا نجات بدهد؟ «أَفَلا تَذَکَّرُون» به خود نمیآیید!
اگر این مرحله از شرک خفی یعنی طاعت نفس در مقابل طاعت حق از وجودِ مومن کنار نرود واگر سالک در این راه که حرکت بسوی توحید است درِ جحیمِ نفسِ خود را نبندد واین بت را کنار نگذارد از همان اوّل، راه برای او بسته است. فلذا میبینید که آیه شریفه با صافی و روشنی میگوید مهمترین و اساسیترین رکن در سلوک از اوّل عبارت است از مقابلهی با نفس و جهاد با نفس.
در حقیقت در این سفر اوّلین سرمایهی او شکستن نفس میباشد. زیرا اگر مامیخواهیم خدا را عبادت کنیم باید از شرکِ در عبودیّت خلاص بشویم. شرکِ در عبودیّت فقط این نیست که هم آفتاب را عبادت بکنیم و هم خدا را و فقط این نیست که هم طاغوت را اطاعت بکنیم و هم خدا را. بلکه این هم شرک ودوگانگی در عبودیت است که هم به خدا عبادت بکنیم و هم به خود و با شرک در عبودیّت نمیشود پیش رفت.
لحن آیات چنان تهدید کننده است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود (انّی تخوّفت علی امتی انهم لا یعبدون صنما ولا شمسا ولا قمرا )یعنی من میترسم به شما از شرک خفی ونه از شرک جلی. ( زیرا که نجات پیدا کردن از شرک خفی بسیار سختتر است نسبت به نجات یافتن از شرک جلی).
خدای عزیزِقهار هر چیزی را ببخشد شرک را نادیده نمیگیرد فلذا با وجود شرک راه بسوی جنابش که عزیز است وغیریّت (شرک) را نمیپذیرد بطور کلی بسته است.
در آیه ۱۱۶ سوره نساء میفرماید «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»
خدای متعال شرک رانادیده نمیگیرد و مشمول مغفرت نمیکند امّا مادون شرک را برای هر کسی که خواست میبخشد.
در ادامه آیه میفرماید «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا» کسی که به خدا شریک قرار داده است خیلی در ضلالت است. میفرماید. «بَعیدا» یعنی در ضلالت دور و طولانی افتاده است و هر چه تلاش بکند راه به جایی نمیبرد. اگر در سلوک، شرک بود و (خودیت) مطرح بود یعنی در برابر خدا به تعبیر خود قرآن هویِ ما مطاع ما بود، نفسِ ما معبود ما بود این برای سالک مهمترین مانع است و خدا هم هیچ وقت آن را نادیده نمیگیرد، یعنی سلوک با این مسئله پیشرفتی ندارد.
«ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا» ضلالتی است که اصلاً آخر آن را هیچ کسی نمیتواند اندازهگیری بکند که چه آخری دارد و چه ضلالتی داردو این ضلالت، کم و کوچک هم نیست. در قرآن ضلالتها را وقتی بیان میکند در جاهای بخصوصی ضلالتِ بعید تعبیر آورده است که یکی از آنها هم همین مورد است.
ما با روندِ آیات قرآن پیش میرویم وآیات در این باب، یکی دو تا هم نیست و اشارات هر یک حسابها دارد. سورهی نساء، آیهی ۴۸ مشابه همین آیه است.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ» هر کسی که به خدا در مقام عبودیّت شریک قرار بدهد «فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظیما» به خدا خیلی افتراء گفته است آن هم چه افترائی و این را خدا نمیبخشد.
پس مرحلهای از شرک که عموماً مؤمنین و سالکینی که هنوز به مراحلی نرسیدهاند،گرفتار آن هستند، این مرحله از شرک است که عبارت است از عبادت کردن ِخود یعنی اطاعت کردن از خواستههای خود در مقابلِ اطاعت از خدا و با این آلودگی انسان را به جوار حق راهی نیست.
انشاءالله در مطالب آینده به توضیحِ ماوراءِ این مرحله از شرک یعنی به حقیقت و باطنِ طاعت از خود خواهیم پرداخت.
کاربران محترم؛هرگونه استفاده از مطالب سایت بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.